کد مطلب:313452 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:284

امام حسین بر بالین برادر


ای كشته ی راه داور من

ای پشت و پناه لشگر من



ای نور دو دیده ی تر من

عباس جوان، برادر من





[ صفحه 219]





برخیز كه من غریب و زارم

بی مونس و یار و غمگسارم



غیر از تو برادری ندارم

عباس جوان، برادر من



برخیز گذر به خیمه ها كن

غمخواری آل مصطفی كن



بر وعده ی خویشتن وفا كن

عباس جوان، برادر من



دیدی كه فلك به ما چه ها كرد؟

ما را به غم تو مبتلی كرد



كی دست تو را ز تن جدا كرد

عباس جوان، برادر من



گفتم كه در این جهان فانی

شاید كه تو بعد من بمانی



زینب به سوی وطن رسانی

عباس جوان، برادر من



در دمعة الساكبة گوید: حضرت سیدالشهدا علیه السلام از كثرت جراحات وارده بر بدن قمر بنی هاشم علیه السلام ممكن نشد آن بدن را از جای خود حركت بدهد، لذا بدن را به حال خود گذارد و با چشم اشكبار و دل داغدار به سوی خیمه مراجعت نمود. سكینه علیه السلام پیش آمد و از حال عمو پرسید. حضرت ناله اش بلند شد [1] و فرمود: اكنون پشت من شكست و رشته ی تدبیر و چاره ام از هم پاشید و دشمن دیگر بر من چیره شد و بر من شماتت كرد، و این اشعار را قرائت كرد:



تعدیتم یا شر قوم ببغیكم

و خالفتم دین النبی محمد



أما كان خیر الرسل أوصاكم بنا

أما نحن من نسل النبی المسدد



أما كانت الزهراء امی دونكم

أما كان می خیر البریة أحمد



لعنتم و أخزیتم بما قد جنیتم

فسوف تلاقوا حر نار توقد [2]



یعنی ای بدترین مردم، به جهت طغیان خود، به ما ظلم و ستم نمودید و با آیین رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت كردید. مگر بهترین رسول خداوند عالمیان سفارش ما را به شما نكرده و لزوم دوستی و یاری ما را به شما توصیه ننموده است؟ مگر ما از نسل پیغمبر



[ صفحه 220]



ارجمند مؤید و مسدد شما نیستیم؟ مگر نمی دانید كه فاطمه ی زهرا علیهاالسلام مادر من است، نه مادر شما؟ مگر احمد مختار بهترین اهل روزگار نبود؟ با این كارها، از رحمت خدای متعال دور شده و خوار و زیانكار شدید، و زود باشد كه گرفتار حرارت آتش برافروخته ی جهنم خواهید گشت.

فخرالذاكرین ملارضا رشتی، متخلص به محزون، گوید:



رسانید خود را چو شهباز حق

به بالین وی دید نیمی رمق



تنی دید مانند جان در برش

مشبك، پریشان، چو مغز سرش



برادر چه كردی لوای مرا؟!

بده گوش جانا نوای مرا



دگر از غمت طاقتم طاق شد

گلم رفت و گلشن پر از زاغ شد



تو سقا و، لب تشنه گشتی شهید!

امیدم بُدی؛ گشته ام ناامید



مرا بی جمال تو عالم سیاه

شده منخسف ای مرا مهر و ماه



كه بنموده دست تو از تن جدا؟

نبودش مگر خوف روز جزا؟!



و له ایضا:



رسید ناله در حرم به گوش شاه محترم

اخی بیا تو در برم نگر به حال مضطرم



شنید آن امیر حی به یك قدم نمود طی

بگفت آمدم ز پی فدای قامتت شوم



ز دل كشید ناله ای به رخ فشاند هاله ای

ز اشك همچو لاله ای، نمود سرخ دشت و یم



تمام بلبلان من تهی ز گلستان من

نه قاسم جوان من نه اكبر و نه جعفرم



تو هم شدی به خون طپان غمت مرا به دل نهان

ز جای خیز یك زمان به دست گیر این علم



سكینه در خیال تو مرا غم وصال تو

چگونه بی جمال تو به خیمه روی آورم



و له أیضا، در همین معنی و به همین وزن:



چو شد به خاك و خون طپان جمال ماه هاشمی

رسید باز بر غم شه شهید ماتمی



گرفت دست بر كمر كشید ناله از جگر

اخی ز داغ تو مرا سیاه گشته عالمی



تویی غریق بحر خون شدم غریب من كنون

دگر مرا نه مونس و نه غمگسار و همدمی



[ صفحه 221]





ببین تمام كودكان به خیمه العطش كنان

به جز جوان پر ز تب [3] نبد به خیمه محرمی



أیضا گوید:



شه لب تشنه چون اندر بر سقا آمد

دید جانش به لب، اندر لب دریا آمد



دید بی دستی او؛ كرد چنان آه و فغان

كه مشوش به جنان نخله ی طوبی آمد



تنگ بگرفت قد سرو علمدارش را

كه تزلزل به طف عرصه ی غبرا آمد



كرد از قامت او شور قیامت برپا

كاندر آن دشت بلا، محشر كبری آمد



دید چون روی منیرش شده از خون گلگون

روز اندر نظرش چون شب یلدا آمد



مغز سر كوفته و دست جدا از بدنش

وا اخا گفت دلش سیر ز دنیا آمد



گفت: ای جان برادر كمرم بین شده خم

چه جراحت كه به این قامت رعنا آمد



رو كنم بی تو چه سان جانب این خیل زنان

خواهرت بهر اسیریش مهیا آمد



استاد الشعرا اختر طوسی گوید:



عباس، شبل شیر خداوند، كآفتاب

هر صبح بوسه اش به در آستان دهد



دریای جود و بذل، ابوالفضل، كش رواق

خجلت ز فر خویش به قصر جنان دهد



چرخ جلال ماه بنی هاشم، آن كه نور

از رای و رو به مهر و مه آسمان دهد



باب الحوائج است و، هر آن كو ز باب او

هر حاجتی كه كرد تمنا، همان دهد



اندر ره برادر خود غیر او كسی

نشنیده ام كه تن به بلا در جهان دهد



سوی فرات آید و شرم آیدش كز آب

تسكین تشنگی زبان در دهان دهد



دستش جدا شود ز تن ناتوان و باز

پهلو به رمح و پشت به گرز گران دهد



سقا كسی ندیده به جز وی كه در جهان

جان، تشنه كام، در لب آب روان دهد



[ صفحه 224]




[1] فرسان الهيجاء: جلد 1، صفحه ي 205.

[2] محن الأبرار، ترجمه ي مقتل بحارالأنوار: صفحه ي 276.

[3] مقصود، امام سجاد عليه السلام است كه در عاشورا، به مصلحت الهي، شديدا بيمار بود. در مصراع آخر شعر فوق، بنا به مصلحت، اندك تغييري داده ايم.